نماد سایت RejsRejsRejs

اندونزی و استرالیا: به همین دلیل به خارج از کشور سفر می کنم

ساحل در استرالیا

اندونزی و استرالیا: به همین دلیل به خارج از کشور سفر می کنم نوشته شده توسط نقاشی های Teichert Christensen.

چرا به اندونزی و استرالیا سفر کنیم؟

"الان کجا میری؟" این سوالی است که اغلب وقتی به ماجراجویی های جدید می پردازم – اغلب خارج از مرزهای اروپا – برایم پیش می آید. وقتی زندگی روزمره کمی بیش از حد روزمره می شود و میل به افق ها و چشم اندازهای جدید خیلی زیاد می شود، ماجراجویی چیزی است که من آرزوی آن را دارم. وقتی این میل ارضا شد، زندگی روزمره دوباره خوب می شود.

در بهار از سفر به خانه آمدم استرالیا og آسیا با دوست دخترم، جایی که خانم برای زندگی روزمره و میان وعده های نان چاودار در روزهای آخر سفر عالی بود. و خدایا چقدر از نشستن روی مبل و خوردن یک پسر جگر با ریمولد لذت بردم روز بعد از اینکه وارد خانه مان شدیم.

این دقیقاً یکی از دلایل بیرون رفتن من است. زندگی روزمره و چیزهای کوچک در خانه زمانی معنایی کاملاً جدید پیدا می‌کنند که با دیدی متفاوت از آنچه شما به آن عادت کرده‌اید دیده شوند.

سفر به اندونزی و استرالیا، در میان چیزهای دیگر، شامل یک سفر با موتور سیکلت در سراسر جاوا با تمام چالش‌های موجود بود. و 13.000 کیلومتر با ماشین در امتداد مناظر ساحلی وصف ناپذیر زیبای استرالیا، جایی که ما همچنین در چندین منطقه زمانی مختلف رانندگی کردیم.

همه اینها خاطرات دوست داشتنی هستند که باید به گذشته نگاه کنیم وقتی زندگی روزمره در اینجا در دانمارک کوچک کمی خاکستری می شود.

میل به مخلوط کردن شیرینی های خود و ایکس فاکتور

حتی اگر تجارب در چنین سفری ردیف شوند، اشتیاق به زندگی روزمره باز هم می تواند زمانی که در آن سوی دنیا هستید، ورود خود را اعلام کند.

به وضوح به یاد دارم که یکی از دوستان در یک شب جمعه در شبکه های اجتماعی عکسی با شیرینی و تفریح ​​جلوی تلویزیون منتشر کرد. در آن لحظه همان هوس خوردن شیرینی های خودت و ایکس فاکتور روی مبل را پیدا کردم، حتی اگر در کشوری زیبا و متنوع بودم. استرالیا.

من بلافاصله نسبت به این کمبود احساس اسنوب کردم. چرا که چگونه می توانم به خودم اجازه بدهم چیزی را از دست بدهم که می توانم هر روز وقتی به خانه برمی گردم به دست بیاورم، در حالی که به ندرت به این عرض های جغرافیایی کاملاً غیرقابل توصیف می رسم؟ و چگونه می توانم وقتی از کشورهای زیبای وصف ناپذیری مانند اندونزی و استرالیا سفر می کنم، دلم برای زندگی عادی روزمره تنگ شود؟

در میان چیزهای دیگر، سفرهای من در زندگی به من آموخته است که سپاسگزار باشم، چیزی که بسیاری از مردم اینجا در خانه آن را بدیهی می دانند. متاسفانه یا شاید بحران انرژی پاییز گذشته به مردم آموخته است که قدر گرما، برق و آب را بدانند. چه کسی می داند؟

مردمی سپاسگزار در اندونزی

در بسیاری از ماجراجویی هایم، با افراد شگفت انگیزی آشنا شده ام که اهمیت قدردانی را به من نشان داده اند.

از این سفر، گفتگوی ویژه ای با یک جاوه ای وجود دارد که به وضوح در حافظه من برجسته است. یا از آنجایی که من نمی‌توانستم اندونزیایی صحبت کنم و او انگلیسی نمی‌توانست صحبت کند، ممکن است گفت‌وگو خیلی زیاد باشد.

خوشبختانه، حرکات و زبان اشاره وجه مشترک همه ماست. اتفاقاً، این بخشی از فهرست دلایل سفر من است - زیرا با وجود اینکه ما "دور از ماه و نزدیک به خط استوا" هستیم، هنوز هم به نوعی به همان زبان صحبت می کنیم.

ما در مورد زندگی و شادی های آن صحبت کردیم، و اگر همه می توانند یک چیز را از مردم جاوه بیاموزند، لذت زندگی و قدردانی است، علیرغم این واقعیت که آنها کاملاً در معرض دو صفحه تکتونیکی در جزیره ای با 20 آتشفشان فعال زندگی می کنند.

آنها نمی توانند هزینه سفر یا رفتن به رستوران های خوب را داشته باشند، که اتفاقاً صحبت در مورد آن بود: "چطور می توانید بدون کار کردن شش ماه سفر کنید؟"

این همان چیزی است که او با تعجب پرسید، بعد از اینکه ما وسایل بارانی زیبایمان را درآوردیم، و قسمت پایینی دوباره کمی خون و جان در آنها جاری شد - چون فو، چقدر سخت است که پشت یک موتورسیکلت کوچک در منظره تپه ای جاوا بنشینی. در فصل بارانی و ترافیک وحشی روزمره.

این سوال چیزی را در درون تکان داد. چون بله، فکر کنید چقدر مجاز به خوش شانسی هستیم. حتی یک سال هم نیازی به پس انداز نداشتیم تا بتوانیم به این سفر برویم. اگر او می توانست هزینه سفر به خارج از کشور یا شاید فقط به جزیره دیگری در اندونزی را داشته باشد، ممکن است در مورد پنج سال پس انداز صحبت کنیم. و بعد شاید بتواند یک ماه و حداقل نیم سال مثل ما دور باشد.

با وجود این، ما با لبخندهای بزرگ و مهمان نوازی روبرو شدیم که به ندرت در دانمارک چنین احساسی داشته باشید. ملاقات با افرادی مانند او و در واقع همه افراد از آنجا واقعاً جای تفکر دارد جاوه og اندونزی.

اگرچه آنها نسبتاً غالباً تحت تأثیر بلایای طبیعی قرار می گیرند و منابع مالی کمی دارند، روحیه آنها بالا است و کمک رسانی چیزی است که در ذات آنها وجود دارد. و این در حالی است که آنها همیشه راه حلی برای مشکلات خود ندارند، اما سپس راه حلی پیدا می کنند.

یک امتیاز دانمارکی بودن

شاید از قبل واضح باشد که وقتی از چنین سفری به خانه می‌آیم، مثلاً به اندونزی و استرالیا، احساس دوسویه‌ای در مورد زندگی در دانمارک به من دست می‌دهد. این احساس فقط هر بار که بیرون می روم قوی تر می شود. چرا که چرا جامعه ما به گونه ای به هم ریخته است که انگار تنها یک راه برای زندگی در دانمارک وجود دارد؟

در اینجا یک چیز دیگر برای اضافه کردن به لیست دلایل سفر وجود دارد: الهام گرفتن و یادآوری این که زندگی را می توان به روش های مختلف زندگی کرد.

من شخصاً تقسیم شده‌ام، زیرا همانطور که قبلاً ذکر شد، احساس می‌کنم در کشوری مانند دانمارک زندگی می‌کنم، جایی که سقفی بالای سرمان داریم، غذا روی میز داریم و تقریباً هرگز گرسنه به رختخواب نمی‌رویم. این برخلاف بسیاری از کشورهای دیگر است.

من به سختی می توانم خودم را به بیان این جملات مجبور کنم. من می‌دانم که گفتن این یک چیز بسیار کلی است، اما ما در دانمارک بسیار خوش شانس هستیم و می‌خواهم در همان زمان که دنیا را تجربه می‌کنم، این را بیشتر برجسته کنم.

از سوی دیگر، مطمئن نیستم که بخواهم در کشوری به اندازه دانمارک عملکرد محور زندگی کنم. دستور العملی وجود دارد که باید با آن زندگی کنید. اگر دستور العمل تجویز شده را رعایت نکنید، از هنجار منحرف می شوید و به یک گفتگوگر عالی تبدیل می شوید. چگونه می‌توانیم از نظر فناوری خیلی جلوتر باشیم، اما در بحث تنوع بسیار عقب باشیم؟

با این حال، من فکر می‌کنم که ما اکنون می‌توانیم هنجارهای اجتماعی «عادی» را بیش از گذشته به زمین بیاندازیم، و مطمئن هستم که این روندی است که در چند سال آینده شاهد آن خواهیم بود.

دنیای کوچک بزرگ

ملاحظات فوق، و همچنین تفکر جدید، الهام، زمان تأمل، پیشرفت شخصی، کنجکاوی و نه کم‌ترین تجربیات، دلایلی هستند که من به سفر می‌روم. و من هرگز از انجام آن دست نمی کشم، زیرا سفر به من شادی و دیدگاه جدیدی در مورد چیزهای خانه می دهد. وقتی سفرهایی را در دنیای بزرگ - یا در واقع نه چندان بزرگ - آغاز می کنم، احساس می کنم که رشد و پیشرفت مثبتی پیدا می کنم.

وقتی با غریبه‌ای در اندونزی صحبت‌های تأییدکننده زندگی می‌کنم و در مناظر خیره‌کننده استرالیا رانندگی می‌کنم، احساس می‌کنم در حال تکامل هستم. اگر بتوانیم در 24 ساعت به آن سوی دنیا سفر کنیم، جهان چقدر بزرگ است؟

برعکس، من هرگز به اندازه زمانی که سه روز رانندگی کردیم، احساس دوری نکرده ام شمال استرالیا از داروین تا تاونسویل؛ سفری به طول 3000 کیلومتر از طریق "بیرونگاه واقعی استرالیا". در اینجا شما به سمت ترافیک مقابل حرکت می کنید، زیرا فقط هر دو ساعت یک بار از شما عبور می کنید. و GPS اضافی است، زیرا تنها یک راه وجود دارد.

وسیله حمل و نقل به خودی خود یک تجربه بود: 42 درجه در ماشین سال 1991 با کولر که کار نمی کند. فوو، گرم بود!

فکر کنم شادترین روز سفر روزی بود که ماشین گرفتیم هواکش دوباره کار کردن - هاللویا که در آغوش گرفته شد. و باید قول بدهم که تهویه مطبوع بعد از آن روز معنای جدیدی پیدا کرد. قدردانی بزرگ برای چیز ساده ای مانند باد سرد در ماشین.

می‌توانم به فهرست کردن چیزهایی که در سفر یاد گرفتم و قدردانی کردم و به خانه بردم ادامه دهم. در اینجا، هفت ماه پس از بازگشت از اندونزی و استرالیا، زندگی روزمره دوباره آمدن خود را اعلام کرده است و من هنوز قدردان غذای نان چاودار خود با پاته جگر و شیرینی های خودتان هستم.

در کوله پشتی ام تجربیات، ابزار و آشنایی های جدیدی به دست آورده ام که هرگز از آنها بی بهره نخواهم بود. آنها بخشی از زندگی روزمره من در خانه شده اند. زیرا همانطور که شو بی دعا به زیبایی می خواند، همینطور است دانمارک در واقع کشور دوست داشتنی

از نسخه موبایل خارج شوید