RejsRejsRejs » مقصد » آمریکای جنوبی » پرو » سرخپوستان آمازون: برخورد وحشیانه با مردم بورا در پرو
پرو

سرخپوستان آمازون: برخورد وحشیانه با مردم بورا در پرو

پرو - آمازون - سفر
در اعماق جنگل آمازون مردم کاملاً منحصر به فردی زندگی می کنند. اوله را به یک ماجراجویی وحشی برسانید که به زودی فراموش خواهد کرد.
بنر اسکادسبرگ جزایر گرمسیری برلین بنر سفرهای دریایی شاهزاده خانم

سرخپوستان آمازون: برخورد وحشیانه با مردم بورا در پرو نوشته شده توسط اوله بالسلو.

پرو - قایق ، سرخپوستان آمازون - سفر می کنند

Iquitos - ورودی هندی ها در آمازون

Iquitos شهری بزرگ با 400.000 سکنه در شمال است پرو در وسط جنگل آمازون در کنار غنی ترین رودخانه جهان، آمازون. این بزرگترین شهر جهان است که هیچ جاده ای از آن و به آن وجود ندارد. برای رسیدن به Iquitos باید پرواز کنید یا روی رودخانه ها بادبانی کنید. برای سرخپوستان آمازون، Iquitos دروازه ای به جهان است - و بالعکس.

اما این 400.000 نفر برای امرار معاش چه می کنند؟ نمی دانم. من فکر می کنم این یک شهر بزرگ وحشتناک است. تنها پس از بانکوک، این شهر احتمالاً شهری در جهان است که بیشترین توک‌توک‌ها را دارد.

دمای هوا در شب حدود 23 درجه و در طول سال بیش از 30 درجه است. و این یک گرمای مرطوب ناخوشایند است.

برخی از رانندگان تاکسی جرات رانندگی به خوابگاه یا "hospedaje" من را ندارند - زیرا در یک منطقه فقیر نشین خطرناک است. اما مرد جوان مو دراز خوابگاه به من گفت که پلیس هر چند وقت یک بار می آید، بنابراین من نباید از چیزی بترسم.

و من تقریبا هرگز نمی ترسم. وگرنه نمیتونم اونجوری که سفر میکنم.

مسابقه سفر بنر
پرو - غروب آفتاب ، رودخانه ، سرخپوستان در آمازون - سفر می کنند

از ریو ناپو تا پورتو آریکا - در راه هندی ها در آمازون

به بندر Puerto de Productores پایین رفتم. شبیه بندر نبود. مجبور شدم روی تخته ها روی آب تعادل برقرار کنم تا به برخی قایق ها برسم. من در پایین دست رود آمازون با یک قایق باریک دارای کف صاف و موتور قایقرانی حرکت کردم.

با پول کم چند مسافر طول کشید. مردم را در طول راه در ساحل رها کردند. بعد از 3 ساعت حتی از قایق باریکه در ساحل پایین پریدم. سپس 6 کیلومتر از طریق زمین سوار توک توک شدم و به سمت روستای مازان در رودخانه ریو ناپو حرکت کردم.

یک دهکده کوچک و زیبا در این شاخه رودخانه آمازون. من روی یک کوچک ، ارزان ، کثیف خوابیدم مسکن بدون آب روان صبح روز بعد با یک کشتی در بالادست ریو ناپو حرکت کردم. عرض ریو ناپو در اینجا 1 کیلومتر است. کشتی پر شده از بانوج هایی است که افراد در آن می خوابند یا آرام می شوند.

فکر می کردم این سفر 6-8 ساعت طول بکشد. و وقتی ناخدا گفت 'maana' ، فکر کردم این سو was تفاهم است ، اما این سفر در واقع 21 ساعت طول کشید. در طول مسیر ، کشتی بیش از 50 بار در ساحل زیر صخره متوقف شد و کالاها را تخلیه کرد. و مردم از جا پریدند.

برنامه من این بود که به دریایی برویم که فکر می کردم یک شهر بزرگ است: پورتو آریکا. و از آنجا در امتداد یک جاده ماسه ای از طریق جنگل شمال 80 کیلومتر به ریو پوتومایا بروید. رودخانه مرزی بین پرو و کلمبیا.

یک "دهکده لاستیکی" سابق وجود دارد. از آنجا سعی می کردم به روستای سرخپوستان هویتوتو برسم. اما طبق معمول در سفرهای من، همه چیز کاملاً متفاوت پیش رفت.

ورود به پورتو آریکا. پوئرتو به معنای بندر است، اما نه بندری وجود داشت و نه شهر بزرگی. در ساعت 5 شب در تاریکی مطلق، سکاندار کشتی را به سمت ساحل/ساحل رساند و به من گفت که اینجاست که باید پیاده شوم. گفتم "نه".

اما سکاندار گفت "sí". نه خانه بود نه کابین و نه چراغ. از کشتی به سمت ساحل پریدم. سپس از یک شیب تقریباً عمودی، لغزنده و گل آلود به ارتفاع 8 متر بالا رفتم.

پرو - مار ، سرخپوستان آمازون - سفر می کنند

به جنگل خوش آمدید

در تاریکی جنگل یک بوآ، یک آناکوندا، یک پلنگ و شاید یک کایمن را در رودخانه تصور کردم. سایر حیوانات وحشی. و همه حیوانات فکر کردند: "مرد سفیدپوست احمق اینجا با ما در جنگل بارانی چه می خواهد؟ اما از پیشنهاد شما متشکرم!».

اما بعد دیدم دو چراغ قوه به سمتم می آیند. معلم روستا و پسر 15 ساله اش بود.

پسر من را در یک تنه درخت حفره دار 2 کیلومتری در امتداد یکی از شاخه های روستا راند. در این روستا 15 کلبه با چوبی و حدود 150 ساکن وجود داشت. این همه سو mis تفاهم بود. کارت من تاریخ گذشته بود.

سپس با معلم زندگی کردم. هیچ کس انگلیسی صحبت نمی کرد - فقط اسپانیایی. صبح و عصر ماهی می خوردیم و چای می نوشیدیم. جاده چمن مشخص شده روی نقشه من از بین رفته است.

اکنون سدی به ارتفاع 4 متر و عرض 12 متر در سراسر باتلاق وجود داشت. جاده سال هاست که کار نمی کند. من و استاد 2 کیلومتر در آن راه رفتیم. او گفت که خاکریز بیرونی پر از بوته بود و در میانه راه رودخانه ای خاکریز را شسته بود.

معلم فکر کرد می‌توانستم سفر به ریو پوتومایو را در 3 روز انجام دهم، اما پس از آن مجبور شدم دو بار شب را بگذرانم و بعد شانس زنده ماندن کم بود.

تصمیم گرفتم به آن سفر به کلمبیا نروم.

شاید 100 سال پیش جاده ای برای انتقال لاستیک استخراج شده از آنجا به پورتو آریکا و از آنجا با قایق از ریو ناپو به ایکویتوس ساخته شد. یا شاید از این جاده برای انتقال ارتش پرو از طریق جنگل های بارانی به جنگ های مرزی بین پرو و ​​کلمبیا نیز استفاده می شد.

در عوض، من یک تجربه شگفت انگیز در این روستای کوچک داشتم. مردم با من خوب بودند، حتی اگر واقعاً نمی توانستیم ارتباط برقرار کنیم. یک سرخپوست مجرد در روستا زندگی می کرد. در تاریکی ساعت 20 شب، من و پسر 13 ساله معلم از کلبه 40 متری دو کشاورز را دیدیم که یک مار خفه آناکوندا پیدا کرده بودند.

حالا سعی کردند آن را بگیرند و بکشند. نمی دونم کار کرد یا نه سپس نوبت به ادامه سفر به سرخپوستان آمازون رسید.

روی زمین چوبی خوابیدم، اما پشه بند روی آن. با یک «راپیدو»، یک قایق تندرو، به ایکیتوس برگشتم. گرانتر از کشتی ناخوشایند بود، اما بسیار سریعتر. این نوجوان 13 ساله مرا در کنده های توخالی به سمت ریو ناپو برد.

در آنجا روی یک خاکریز رفت و با دیدن و شنیدن آن با تی شرت خود به راپیدو اشاره کرد.

یک بنر پیشنهاد خوب 2023 پیدا کنید
سرخپوستان بورا - خانه ها - سفر می کنند

در سفر کشف در رمز و راز جنگل

روز یکشنبه ، من با گروهی از 13 دانمارکی آشنا شدم که قرار بود دو هفته آینده را با هم بگذرانند. دوشنبه با یک اتوبوس از Iquitos به جنوب رفتیم و به جنگل نزدیک Nauta رسیدیم. سه روز دور جنگل پرسه زدیم. این برای من کمی ناامید کننده بود زیرا ما هیچ حیوان بزرگی ندیدیم.

ما فقط یک میمون کوچک تامارین، قورباغه های سمی کوچک و عنکبوت ها و مورچه ها و موریانه ها و سایر حشرات را دیدیم. در یک پیاده روی سه ساعته گیاه شناسی، درختان و درختچه های کمیاب و گیاهان دیگر را دیدیم. دو شب را در کلبه های ابتدایی روی پایه گذراندیم.

روز گذشته کیلومترها را به مدت پنج ساعت در جنگل پیاده روی کردیم تا به رودخانه ریو مائورو رسیدیم.

سپس برای چند ساعت آن را به سمت پایین دست حرکت دادیم. هر روز در جنگل در وسط روز باران شدیدی می بارید. ما اغلب از میان گودال‌های بارانی به عمق 30 سانتی‌متر راه می‌رفتیم و روی کنده‌های روی جویبارها تعادل برقرار می‌کردیم. در یک جویبار بزرگ به عرض 10 متر، ما در لابه لای یک چوب توخالی پارو زدیم. جایی که قایق به سمت آن حرکت کرد، بالاخره یک جاده خاکی دوباره وجود داشت.

در اینجا سوار یک توک توک شدیم و به ایکویتوس برگشتیم.

زندگی سرخپوستان بورا در آمازون

ما با کشتی 5.000 ساعت در پایین دست آمازون به پباس رفتیم. دهکده بزرگی در هشت کیلومتری شاخه آمازون ، ریو آمپیاکو. XNUMX نفر ساکن هستند. هندی ها خیلی زیاد نیستند. روز بعد با دو قایق باریک و بلند با موتورهای قایق در بالادست ریو آمپیاکو حرکت کردیم. و بعداً بالادست یک شاخه از ریو آمپییاکو ، ریو یاهوسیاکو.

در مجموع، ما شش ساعت از Pebas به روستای Brillo Nuevo، جایی که برخی از سرخپوستان آمازون، قبیله بورا، زندگی می کنند، رفتیم. هشت روز اینجا ماندیم. تقریباً 60 خانه روی پایه وجود دارد. ما در خانه رئیس داروین خوابیدیم.

داروین به عنوان رئیس انتخاب شده است، او 29 سال دارد و دارای مدرک کارشناسی ارشد است. او بسیار آگاه است که اکنون در این روزگار که تأثیرات خارج از دنیای مدرن بر مردم بورا و همه سرخپوستان آمازون تأثیر می گذارد، تلاش می کند تا فرهنگ بورا را دست نخورده نگه دارد.

تقریباً همه ما در بانوج خوابیدیم. ما دانمارکی ها به سه تیم غذایی تقسیم شده بودیم که به همسر نستور ، میلدا ، و به علاوه یک زن محلی بورا کمک می کرد تا آشپزی کند. نستور و میلدا از روستای Pucaurquillo هستند ، همچنین در Rio Yahusyacu. این روستا از آنجا که در آن هیتوتو و هندی بورا زندگی می کنند ، خاص است.

نستور هویتوتو است ، در حالی که میلدا بورا است. نستور در حالی که همسرش میلدا آشپز بود ، مترجم و یاور ما بود. آنها هر دو افراد خوشحال و باز هستند که کمک بزرگی به ما کردند. سرخپوستان بورا در آمازون به نام مار بوکا چوک نامگذاری شده اند ، که مانند مار چوبه آناکوندا می تواند به طول بسیاری از پا رشد کند و در آمازون زندگی کند.

یک روز به منطقه ای در جنگل رفتیم که سرخپوستان گیاهان کوکا را در آن پرورش می دادند. با این حال ، منطقه وسیعی نبود. ما به سرخپوستان بورا کمک کردیم سبدی پر از برگ کوکا انتخاب کنند. ما نه برگ های فوقانی و نه برگ های زرد ، بلکه فقط برگ های بزرگ و سبز را می گیریم. سه کیلومتر را تا مزارع کوکا از طریق جنگل با پای برهنه پیاده طی کردم. من "سرخپوشان پابرهنه" بازی کردم. این احمقانه بود!

روز بعد مجبور شدم به درمانگاه روستا بروم. به من دارو ، مسکن ، داروهای ادرار آور و آنتی بیوتیک داده شد. میمون رام پرستار نر روی من روی کاناپه بلند شد. ژنراتورهایی در روستا وجود دارند که از kl برق تولید می کنند. 18 تا kl. 22

ما چندین بار از شمن پیر بازدید کردیم. وی رهبر فرهنگی و معنوی روستا است. او بیشتر به جویدن برگ کوکا شک دارد ... او نوعی ماجراجویی هیجان انگیز را در قالب یک داستان آفرینش پرماجرا تعریف کرد. و او توضیح داد که یک روح عالی ، "خالق" ، و بسیاری از روحیه های فرعی وجود دارد. او بر روی یک درام بزرگ دو نفره ، یک ماده و یک مرد ، طبل زد.

معمولاً دو شمن وجود دارد. یکی برای صلح و دیگری برای مهاجمان مانند جنگ.

اعتقادات و سنت ها

هر روز بعد از ظهر در رودخانه در رودخانه غسل ​​می کردم. خوشبختانه من در آب هیچ دریانوردی و مار مشاهده نکردم. در عوض ، بسیاری از شترمرغ ها به علاوه عقاب ها و پرندگان شکاری و کرکس های دیگر در درختان و هوای بالای من وجود داشتند.

من از یک کلیسای انجیلی کوچک بازدید کردم که در آن 10 هندی در کلیسا صبح یکشنبه بودند. کشیش به دلیل اینکه شبانه در جنگل شکار می کرد به خدمت دیر رسید. ما به دیدارهای خانوادگی زیادی رفتیم، در آنجا عکس های زندگی خود در دانمارک را به سرخپوستان در آمازون نشان دادیم و سرخپوستان بورا از زندگی خود به ما گفتند.

یک بار گروه ما از هم جدا شد. مردان دانمارکی با سه مرد بومی آمریکایی در سنین مختلف صحبت کردند. و زنان دانمارکی با زنان بومی آمریکا ارتباط برقرار کردند. یک زن هندی از نوارهای برگ یوکا کمربند زیبایی برای من درست کرد.

سرخپوستان بورا هدیه های زیادی دادند. یک خانم برای سه دختر کوچک من سه کیف کوچک درست کرد ، یک هندی پیر یک نسخه از لوله تنفس را برای پسر 15 ساله من تهیه کرد. در گذشته هندی ها با لوله های تنفسی به شکار می رفتند و تیرهای سمی را به سمت حیوانات شلیک می کردند. سم از قورباغه ها یا گیاهان سمی ناشی می شود. امروز آنها با تفنگ شکار می کنند.

غذا چیز خاصی بود. یک روز برای ناهار یک موش بزرگ جنگلی هشت تا نه کیلویی داشتیم. دوشنبه با چند سرخپوست در حال شکار بودیم. آنها چهار تله موش کوچک ایجاد کردند. صبح روز بعد که آنها را کنترل کردند ، در یکی از تله ها موش بزرگی وجود داشت.

ما در یک صف طولانی از جنگل قدم زدیم. بومی آمریکایی که پیشگام بود ، توسط مار گزیده شد. اما سمی نبود. چشمانی گرد داشت مارهای سمی دارای چشمان شبیه رگه های کوچک عمودی هستند. مار کوچک بود. قطر یک سانتی متر و طول یک متر.

دلیل عدم پوشیدن چکمه های لاستیکی سرخپوست مقابل مانند ما ، زخم شدن وی بود ، زیرا دو روز قبل نیز توسط زالو گزیده شده بود.

زمینه هندی ها را هم دیدیم. این کشاورزی "دام و سوختن" بود. یک کار عظیم

                                                                 

آیا میدانستید: در اینجا 7 بهترین شهر غذایی جهان از نظر میلیون ها کاربر تریپادوایزر آورده شده است!

7: بارسلونا در اسپانیا
6: دهلی نو در هند
با ثبت نام در خبرنامه بلافاصله شماره های 1-5 را دریافت کنید و به ایمیل خوش آمدگویی نگاه کنید:

خبرنامه ماهانه چندین بار ارسال می شود. ما را ببینید سیاست داده در اینجا

                                                                 

پرو - رقص ، دهکده ، سرخپوستان آمازون - سفر

جشن درخت با سرخپوستان بورا در آمازون

روز شنبه 40 دقیقه در بالادست ریو یاهوسیاکو به سمت دهکده کوچکتر بورا به نام Ancon Colonia حرکت کردیم. در آن روز ، اتفاقاً یک جشنواره مقدس انیمیشن برگزار می شد که فقط یک بار در سال ، در ماه مارس برگزار می شد.

پس از آن به ما گفتند که ما اولین سفیدپوستی هستیم که در آن مهمانی شرکت کرده‌ایم. جشن برای یک درخت خاص بود. تمام نرهای سرخپوست جوان لباس حیوانات مختلف به تن کرده بودند، یعنی تمام حیواناتی که روی برگ ها، گل ها و میوه های درخت زندگی می کردند.

سرخپوستان از پنج روستای مجاور آمده بودند و شاخه های نخل را که به صورت نوار پاره شده بود پوشیده بودند. و تمام سر با ماسک پوشانده شد.

آنها به نوبت با رقص در "مالوکا" ، کلبه مقدس بزرگ شمن ، که 30 متر قطر و 20 متر ارتفاع دارد ، می رقصند. یک سرخپوست بورا لباس طوطی پوشیده بود ، و هنگامی که او با رقص در مالوکا آمد ، من فریاد زدم "اوله" ، و "طوطی" با صدای بلند جواب داد "اوله".

این جشن میهمانی بود. همه رقصنده های بومی آمریکا که لباس پوشیده بودند ، با آمدن نزد شمن میزبان و دادن همه حیواناتی که در این اواخر اسیر کرده بودند ، رقص را خاتمه دادند: حیوانات تنبل ، قورباغه ها ، آرمادیلو ، خرگوش ، خرگوش ، ماهی ، مار ، میمون ، پرنده ، موش. سپس ، در عوض ، توسط همسر شمن به سرخپوستان نان یوکا بزرگ ، مسطح و سفید داده شد.

بعداً در روز و تا آخر شب یک رقص زنجیر گرد بود. بدون ساز - فقط همصدایی رقصندگان. آهنگ یکنواخت، تکراری و تقریباً هیپنوتیزم کننده بود، به طوری که رقصندگان وارد نوعی خلسه شدند.

دو مرد در وسط رقص را هدایت کردند. آن سوی آنها حلقه بزرگی از مردان رقصنده بود. و دور آنها دایره ای از زنان رقصنده که هر کدام دست چپ خود را روی شانه راست مردی که در کنارش بود قرار داده بود.

یک حیوان خرگوش مانند، یک آرمادیلو و همچنین یک مار و یک میمون در این جشن غذا خوردند. این مهمانی 19 ساعت به طول انجامید. قبل از پایان مهمانی، ما با کشتی تاریک 22 که خسته در قایق طولانی عریض بودیم، به بریلو نوئوو برگشتیم. در تاریکی کمی بیشتر طول کشید تا به خانه برسیم، زیرا رودخانه باریک بود و ما چیزی نمی دیدیم.

زمانی که درخت بزرگی را در تاریکی چرایدیم، یکی از همسفرانم نزدیک بود سردرد جدی بگیرد.

پرو - رود آمازون ، کلبه ، سرخپوستان آمازون - سفر

وضعیت اضطراری - وداع پر هرج و مرج با سرخپوستان در آمازون

در بریلو نوئوو ، ما با دنیای خارج قطع شده بودیم. تلفن و اینترنت ندارد. به دلیل ویروس کرونا ، پرو روز یکشنبه با منع رفت و آمد ممنوع اعلام وضعیت اضطراری شد. اما در اعماق جنگل بریلو نوئوو ، ما چیزی در این مورد نمی دانستیم.

اتفاقا بعدازظهر چهارشنبه با ورود یک قایق از پباس متوجه این موضوع شدیم. طبق برنامه باید پنج شنبه به پباس حرکت می کردیم. اما در عوض یک قایق کرایه کردیم و عصر از Brillo Nuevo حرکت کردیم. باید مخفیانه انجام می شد. این به جدایی تا حدودی آشفته با سرخپوستان در آمازون تبدیل شد.

وقتی بعد از پنج ساعت حرکت در امتداد انشعابات کوچک ، به پباس آمدیم ، مجبور شدیم سوخت را در موتور داشته باشیم. بدون نور ، به آرامی و تا حد ممکن بی صدا ، به ساحل سر خوردیم. در پباس ، نیروی دریایی پایگاه بزرگی دارد ، جایی که ما 50 لیتر سوخت دریافت کردیم.

در اینجا ما مجبور شدیم پول حمایتی / فساد مالی را نیز بپردازیم تا اجازه ادامه قایقرانی را داشته باشیم. این کار سه یا چهار بار در طول مسیر تکرار شد. در پشت قایق یک مرد مسلح نشسته بود که از ما محافظت می کرد. احساس می کردیم مردم قایق هستیم. اما همه چیز بدترین نبود.

از رودخانه بزرگ آمازون بیرون رفتیم و در تاریکی شب با سرعت کامل بالادست به سمت Iquitos حرکت کردیم.

ناگهان از روی دو الوار بزرگ عبور کردیم. دست اندازها و پرش های عظیمی ایجاد کرد. فکر کردم سوراخی در ته قایق وجود دارد. سریع فهمیدم نزدیکترین ساحل رودخانه کجاست.

پهنای آمازون چندین کیلومتر است و اگر قایق غرق می شد، باید تا نزدیکترین ساحل شنا می کردم.

در رودخانه دریاها وجود دارد و در سواحل مارهای آناکوندا و بواس. اما خوشبختانه اینقدر اشتباه پیش نرفت. ما ساعت هفت صبح به ایکیتوس رسیدیم و رئیس هیئت مدیره را تا هتل خود قایقرانی کردیم. از پله ها به یک اتاق سنگفرش ، بالای آن و هتلی که در آن امنیت داشتیم بالا رفتیم.

بعدا فهمیدیم که کسی از ما عکس گرفته و در فیس بوک با متن "Gringos رسیدن به Iquitos - آنها با آسیایی ها در تماس بوده اند" ارسال کرده است. دروغهای مشابه درباره ما در رادیوی محلی نیز وجود داشت. بیشتر ما 21 روز در هتل گیر افتاده بودیم تا اینکه توسط هواپیماهای مختلف تخلیه شدیم.

به غیر از چند نفری که بیشتر عجله داشتند تا سریع به خانه برسند ، اتحاد خوب و بی نظیری در گروه دانمارکی برقرار بود. ما از هوستوتو هوستوتو نستور و همسرش میلدا و همچنین بورا هندی که برای ما غذا درست کرد کمک خوبی گرفتیم.

بدترین چیز در مورد حبس در هتل ، ناتوانی ما بود. این واقعیت که ما خودمان نمی توانستیم در مورد وضعیت خود کاری انجام دهیم. بنابراین خوب بود که این گروه تا آخر کنار هم باشند. برتا ، پروانی دانمارکی ، به عنوان مترجم حضور داشت. او همچنین به حفظ روحیه ما کمک کرد. همراه با بتینا ، برتا آخرین کسانی بودند که تخلیه شدند.

همه به خانه آمدند و هیچ یک از ما ماجراجویی خود را در پرو با هندی های آمازون فراموش نخواهیم کرد.

5 مناظر شگفت انگیز در آمازون، پرو:

  • پارک ملی مانو
  • ایکیتوز
  • پارک ملی پاکایا-سامیریا
  • رودخانه آمازون
  • چاچاپویاس و قلعه کوئلاپ

آیا میدانید: در اینجا 7 بهترین شهر غذایی جهان با توجه به میلیون ها کاربر Tripadvisor آورده شده است.

7: بارسلونا در اسپانیا
6: دهلی نو در هند
با ثبت نام در خبرنامه بلافاصله شماره های 1-5 را دریافت کنید و به ایمیل خوش آمدگویی نگاه کنید:

خبرنامه ماهانه چندین بار ارسال می شود. ما را ببینید سیاست داده در اینجا

درباره نویسنده

اوله بالسلو

اوله 75 ساله است و یک معلم آموزش دیده است. اوله بیشتر در منطقه مرزی بین تدریس و آموزش اجتماعی کار کرده است. در کلاس های OBS ، اقامتگاه های آموزشی اجتماعی ، مراقبت از خانواده. بیشتر با نوجوانان با مشکلات مختلف. اوله در جوانی 3 سال به عنوان یک هیپی و ولگرد به دور دنیا سفر کرد. در 18 سال گذشته وی به آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین سفر کرده است. اوله برای تجربه فرهنگ های بیگانه و ملاقات با مردم به سفر می رود. بلکه برای شناخت بهتر خود - سفری درونی.

1 نظر

اینجا نظر بدهید

  • اوله پر سفرترین فردی است که می شناسم.
    او به مکان های بی شماری در جهان رفته است، او داستان های سرگرم کننده زیادی از زندگی مسافرتی خود دارد. ما با هم به سرخپوستان بورا سفر کردیم و سفر بسیار هیجان انگیزی داشتیم.
    من سال‌ها است که اوله را می‌شناسم و جالب است که او هنوز هم چنین سفر می‌کند. آفرین.

خبرنامه

خبرنامه ماهانه چندین بار ارسال می شود. ما را ببینید سیاست داده در اینجا

الهام

معاملات سفر

عکس جلد فیس بوک معاملات سفر سفر

بهترین نکات مربوط به سفر را از اینجا دریافت کنید

خبرنامه ماهانه چندین بار ارسال می شود. ما را ببینید سیاست داده در اینجا