RejsRejsRejs » مقصد » اروپا » اسپانیا » سویل - لمس آفتاب به روح آتشین
اسپانیا

سویل - لمس آفتاب به روح آتشین

سفر اسپانیا سویل
سویل خیابان های باریک و زیبایی با تاریخی باورنکردنی دارد. شهری عالی برای گشت و گذار.
بنر اسکادسبرگ جزایر گرمسیری برلین بنر سفرهای دریایی شاهزاده خانم

Af جوآن خوانیتا آندرسن

سفر اسپانیا سویل

خورشید اسپانیا بی امان است

از جای خود در آسمان بلند و عمیق آبی اندلس ، مستقیماً روی خانه های سفیدپوش شده سویل می سوزد. این وعده های معاشقه بی دغدغه ، روزهای روشن خیره کننده و بدون پایان و احساس آزادی مست کننده را فریب می دهد.

اما هنوز زود است. اولین پرتوهای طلوع آفتاب را فقط می توان کم نور به عنوان مه مهتابی در بام های شهر درک کرد. پایین رودخانه نیمه تاریک گوادالکوویر خلوت است. فقط رفتگرهای خیابان می گردند تا از شر آخرین بقایای بطری های خالی ، کیسه های تراشه و سایر زباله هایی که جوانان شب گذشته ترک کرده اند ، خلاص شوند. 

آخرین حرکات ستاره ای بالای من که آرام آرام در کنار تفرجگاه با درختان نخل فراوان قدم می زنم به آرامی کم رنگ می شوند. نوازش های خنک هوای شب باعث سلامتی بدن من شده است ، که بیش از نیمی از روز پیش توسط خورشید کسل کننده وسوسه شده و سوخت.

در حالی که نور نزدیکتر و نزدیکتر می شود ، از خیابان باریکی عبور می کنم. من به سرعت عاشق کوچه های باریک و نیمه تاریکی شده ام که با هم چارچوب زندگی روزمره در سویل را تشکیل می دهند.

معاملات سفر: ویلا دوست داشتنی در کوههای اندلس

مسابقه سفر بنر
سفر اسپانیا سویل

سایه در سویل

به نظر می رسد در بسیاری از جذاب ترین محله های سویل ، سازندگان در شیفتگی بی عاطفه شهر ، بسیاری از خانه ها را ساخته اند بدون اینکه فکر کنند که کالسکه ها می توانند در خیابان ها رانندگی کنند ، یا خورشید هرگز به پایین نمی رسد پایین

اما شاید این قصد بوده است. به عنوان محافظتی در برابر گرمای طاقت فرسای تابستان ، احتمالاً خوب بوده است که بتوانید هر زمان که خواستید به سایه خنک بروید.

در اینجا یک پیشنهاد پرواز خوب به سویل وجود دارد - برای دریافت قیمت نهایی بر روی "مشاهده پیشنهاد" کلیک کنید

سفر اسپانیا سویل

با چشمان هوشیار تماشا می شود

احساس می کنم به خیابان های باریک و داستان هایشان جلب شده ام. خانه های سفید شده با میله های آهنی خود برای پنجره ها و گل هایی که در هزار سایه تابیده اند ، همه آنچه را که در پشت دیوارها می گذرد پنهان می کنند. فقط گاهی اوقات با باز شدن دروازه یا باز شدن پنجره ، نیم نگاهی به پشت نما می بینم.

تقریباً انگار که ناگهان وارد خیابان می شوم با چشم های تماشاگر من را تماشا می کنید. چشمهایی که حتی نمی توانم آنها را ببینم. چشمانی که آنقدر راز و زمزمه نجوا پنهان می کند که اگر یک قدم بیش از حد قدم بردارم ، آنها را در اینجا در میان خواسته های خود برای افتخار اسیر می کنند.

می خواهم گرفتار شوم تا فرصتی برای گفتن تجربه های پشت دیوارهای خود به دنیای خارج پیدا نکنم. گویی روح اسپانیایی آزادی من را برای دیدن منظره ای از وجود قدرتمند خود می طلبد.

انگشتانم را به میله های آهنی که جلوی همه پنجره ها نشسته اند ، می زنم. پشت سر آنها کرکره هایی قرار دارد که هم چشم های بدن و هم چشم های کنجکاو را از خود دور نگه می دارد.

لبخند مالیخولیایی می خورم وقتی به ذهنم می رسد شنیده ام که شبکه های آهنی فقط برای دور نگه داشتن سوارکار جوان از محبوب خود و جلوگیری از تماس فیزیکی قبل از ازدواج بوده است که در دوران قدیم بسیار مهم بود. هنوز عاشقان جوان راه خود را برای برقراری ارتباط پیدا کردند. در شعرها ، داستان ها و رقص های فلامنکو ، تعداد بی شماری از طرفداران اسپانیایی به عنوان یک پیام رسان مخفی بین زوج جوان ظاهر می شود.

وقتی کلمات نمی توانستند خواسته ها و سرخوردگی های خود را از عدم تماس یکدیگر از طریق شبکه - و با تماشای هزاران چشم شایعه - ابراز کنند ، فن با بسیاری از امکانات شکل گیری ضربان قلب مخفی مشترک آنها شد.

عاشق قدیمی بودن سخت بود اسپانیا. مخصوصاً اگر کسی عاشق یکی از افراد اشتباه بود.

اما دیوارهایی که من را احاطه کرده اند ، چیزی در مورد احساسات زیادی که در طول زمان سرکوب شده اند و از ازدواج های معقولی که برای تأمین قدرت و اعتبار خانواده در آینده انجام شده ، نمی گوید.

یک بنر پیشنهاد خوب 2023 پیدا کنید
سفر اسپانیا سویل

منتظر سکوت

چراغ پخش شده صبحگاهی به کوچه سرازیر می شود. نفسم را حبس می کنم و به سکوت جمع و جور و غرش ماشینهایی که در خیابانهای بیرون شروع به گردش می کنند گوش می دهم. من باید برگردم و مسیر مستقیم خانه را پیدا کنم قبل از اینکه در خیابان های هزارتوی گم شوم یا در یکی از محله های خطرناک قرار بگیرم.

ناامیدی به آه تبدیل می شود. من امیدوار بودم که بتوانم نگاهی اجمالی به روح اسپانیایی در این خیابان بیندازم ، اما چیزی جز سکوت منتظر و منتظر احساس نمی کنم. تقریباً حس می کند خیابان که نفس راحتی می کشد وقتی آن را دوباره ترک می کنم. کمی خسته ، به آفتاب صبح می روم که حالا کاملاً طلوع کرده است.

بعد از ظهر که از کنار همان خیابان می گذرم ، لحظه ای حاضر نمی شوم دوباره به آنجا بروم.

لرزش عجیبی در هوا وجود دارد. درختان نارنج و گلهای وحشی پشت شبکه های آهنی در آفتاب گرم بوی شدیدی می دهند. پاهای من حتی به خانه سنگفرش سنگفرش ، درختان نارنج و دیوارهای بلند راه پیدا می کنند. به نظر می رسد گرمای هزار تابستان در همین خیابان حفظ شده است.

آهسته و با تردید حرکت می کنم. با درک اینکه خیابانها باریک تر می شوند ، افراد کمتری از کنارم رد می شوند. آنها مشکوک به من نگاه می کنند و عجله می کنند. علی رغم اینکه اوایل بعد از ظهر است و محل گرم شدن پوست پوست من را مرطوب می کند ، به نظر می رسد تاریکی ناگهان بر زمین فرو رفته است. من می ترسم سرانجام خانه هایی که در دو طرف من سر به فلک کشیده اند با هم رشد کنند تا تاریکی کامل شود و آسمان آبی کاملاً ناپدید شود.

سفر گیتار رقص غروب آفتاب

اعلامیه عشق در خیابانهای سویل

ناگهان صدای نواختن زنده گیتار اسپانیایی به گوشم می رسد. صدای مردانه عمیق و طاقت فرسایی به طور متقاعد کننده ای اعلام می کند که اگر زنی که دوست دارد از او بدل شود ، "el mundo entero" را به او خواهد داد. در سراسر جهان.

صدای خام صدای او با صدای بلند کف زدن و زیر پا زدن همراه است و وقتی به خانه بعدی می رسم و از طریق یک شبکه آهنی به داخل نگاه می کنم ، او ناگهان در همانجا ایستاده است. مردی عضلانی و بلند قامت با شلوار کابوی مشکی فرسوده ، بالاتنه برهنه و موهای بلند چند بار روی زمین لگد می زند. او دستان خود را به عقب برمی دارد و سینه خود را به جلو هل می دهد به طوری که به نظر می رسد آماده است برای مقابله با خورشید ، آب ، آتش و تاریکی با هر دو خورشید ، آب ، آتش و تاریکی برای جلب قلب محبوب خود.

همانطور که او به آرامی و با تمام قدرت در موقعیتی جذاب بازوهای خود را به سمت بالا می برد ، یک قدم به جلو می رود. تمام عضلات بدن او تنش دارند. دستانش زنده می شوند. آنها مانند دو پرنده با حرکات دایره ای شروع به تلاش برای درک حسرت می کنند که همه جا در هوای گرم و دردناک آویزان است و دائما به دنبال راه فرار از میله های آهنی و خانه های سفید و ساکت است.

من عصبانیتی احساس می کنم که تنها او نیست ، بلکه آتشی است که در روح مشترک اسپانیایی می سوزد - که به رقص بیانگر فلامنکو منتقل می شود.

صدای برهنه گیتار شدت بیشتری پیدا می کند. رقصنده در حرکات دقیق سریع حرکت می کند. من فقط بدن ضربان دار روبروی خودم را حس می کنم. چگونه ، با کنترل کامل ، با عصبانیت سعی می کند ناامیدی عشق را فریاد بزند در حالی که چهره هیچ علامتی از احساس را نشان نمی دهد.

سفر اسپانیا سویل

جذب شده در اندلس

قلب من با ولگرد تند و تند به موقع می تپد. کاش می توانستم احساس سوزش را از میله های آهنی یخی که داخل آن را می بندند آزاد کنم. شور و اشتیاق چندین ساله سرکوب شده را در خیابانهای سویل از بین ببرید و حتی فریب آنها را بی معنی بخورید ، بخشی از آنها شوید. احساس می کنم مستقیم به آفتاب اسپانیا می پردم و اجازه می دهم مرا بسوزاند تا سرانجام بتوانم از تمام غم و اندوهی که در این لحظه من را فرا گرفته رها شوم.

ناگهان با رقصنده تماس چشمی برقرار می کنم. نگاهی سختگیرانه و قضاوت آمیز که احتمالاً فقط توسط رقص متمرکز شده و آگاهانه بیرون از آن نیست تا آن را از پشت من یخ بزند. ناگهان ، من می دانم که من با جسارت تا جایی که انجام داده ام از یک خط عبور کردم. من خودم را لیست کرده ام تا نگاهی اجمالی به چیزی بسیار بزرگتر و بسیار قدرتمندتر از آنچه قلب بی تجربه ام می تواند درک کند ، مشاهده کنم.

نفس نفس می زنم و از آنجا شروع به دویدن می کنم. خیابان ها گسترده می شوند ، دوباره صدای ماشین ها را می شنوم ، افراد بیشتری از کنار من رد می شوند. اما در آخر به بن بست می رسم. من گم شده ام. اندلس اکنون مرا محکم نگه می دارد که ذاتی ترین موجودیت آن را نقض کرده ام. دستانم می لرزند و قلبم از ترس می تپد. رایحه گلها به زندان تهوع آور تبدیل می شود.

                                                                 

آیا میدانستید: در اینجا 7 تجربه غذایی نادیده گرفته شده است که باید در اتریش امتحان کنید! 

7: غذاخوری در ارتفاع 3,000 متری در رستوران آیس کیو در تیرول
6: در خیابان پنیر در Bregenzerwald در نزدیکی Vorarlberg پنیر بخورید
با ثبت نام در خبرنامه بلافاصله شماره های 1-5 را دریافت کنید و به ایمیل خوش آمدگویی نگاه کنید:

خبرنامه ماهانه چندین بار ارسال می شود. ما را ببینید سیاست داده در اینجا

                                                                 

سفر اسپانیا سویل

بازگشت به مسیر

یک جوان اسپانیایی خندان ، که می خواهد انگلیسی خود را تمرین کند ، دوباره مرا به مکان های قابل شناسایی هدایت می کند. سوپرمارکت مدرن ، هیاهوی رایج در خیابان و از دور بیلبوردی برای یک زنجیره بزرگ برگر چشمک می زند.

به پایین سواحل گوادالکیویر می روم و می نشینم. خورشید سقف خود را در سویل از دست داده و یک رنگ قرمز جذاب در غرب به جا گذاشته است. من از خاطره جالب رودخانه سپاسگزارم که این جهان حداقل به اندازه پادشاهی خورشید شگفت انگیز است.

سویل بی امان است. با روش اغوا کننده و اغواگرانه خود ، موفق شد مرا در خود فرو ببرد ، نوازشم کند و آتش بی قرار و مادام العمر را در بدن من روشن کند. آتشی که ای کاش می توانستم محصور شده و همیشه به همان سختی که الان احساس می کنم احساسش کنم.

چشمهایم را می بندم و احساس خوشبختی می کنم. هنوز هم تنها بهار در سویل است.

درباره نویسنده

جوآن خوانیتا آندرسن

جوآن جی آندرسن به شدت از سالهای حضور در جامعه متضاد گواتمالا الهام گرفته است. او در اشعار خود واقعیت خام را توصیف می کند ، و شعبده بازی را اضافه می کند. اولین دفن زباله رویایی مستندی از سالهای زندگی او در میان زاغه نشینان در اطراف محل دفن زباله بزرگ در شهر گواتمالا است.
انتظار می رود اثر بعدی او "یک روز از اینجا دور خواهیم شد" در سال 2018 منتشر می شود.

نظر اضافه کنید

اینجا نظر بدهید

خبرنامه

خبرنامه ماهانه چندین بار ارسال می شود. ما را ببینید سیاست داده در اینجا

الهام

معاملات سفر

عکس جلد فیس بوک معاملات سفر سفر

بهترین نکات مربوط به سفر را از اینجا دریافت کنید

خبرنامه ماهانه چندین بار ارسال می شود. ما را ببینید سیاست داده در اینجا